بوی ماه مدرسه

یادش بخیر سالها پیش تو همچین زمانهایی میرفتیم تو صف وایمیستادیم تا برگه هایی رو که از مدرسه گرفته بودیم رو بدیم و کتاب هامون رو بخریم
میومدیم مینشستیم خونه و چند روز زحمت میکشیدیم تا اول با خط خوش روش اسممون رو بنویسیم و بعدش کتابهامون رو جلد بگیرم ، کتابارو میذاشتیم رو هم که پفشون بخوابه. البته من رو جلد خیلی حساس بودم چون جلدش باید طوری میبود که بشه فوتبال بازی کنیم روش یادتون میاد؟ همون که سره خودکار بیک رو میذاشتیم زیر جلد و 2تا گل میکشیدیم هر کی 1 ضربه میزد و بازی میکردیم ، یادش بخیر جلدها 1 هفته ای خراب میشد . کتابها هم همون 3و4ماه اول برگه هاش در میومد.
یادش بخیر تو این زمونها بود که بوی مدرسه میومد از همه جا ، حالا هم داره بوی مدرسه میاد اما 1حس دلتنگی کنارشه ولی اون زمون ها هم بوی مدرسه با شوق 1کلاس بالاتر رفتن بود و زنگ ورزش و کتک خوردن از مدیر و ناظم
یادتونه بهمون کارتای صدآفرین میدادن خر کیف میشدیم و هزار آفرین میدادن خود خر میشدیم. من که یادم نمیاد کارت هزار آفرین گرفته باشم اما خوب یادم هستش هر وقت امتحان تیزهوشان و نمونه دولتی و ... دادم همیشه افتادم تو ذخیره ها . یادتونه شکم درد میگرفتیم تو مدرسه دوستامون 1تیکه نون پنیری رو که باخودشون آورده بودن رو باما تقسیم میکردن. یادتونه ساندیس میگرفتیم میخوردیم و 1بار دیگه فوت میکردیم توش تا فکر کنن پس هنوز داریم میخوریم یادش بخیر وقتی رو که زنگ اخر وقتی خانم معلم اومد گفتیم صبح بخیر خسته نباشی...! و بعدش خندیدم معلم ناراحت شد و انداخت بیرون از کلاس،  4نفری بودیم که ناظم نفری4تا با سیم زد کف دستمون من که 3تا خوردم آخه یدونه جا خالی دادم
یاد عکس فوتبالست ها بخیر که از آدامسهای 5تومانی در میاوردیم و جمع میکردیم و تو مدرسه از زیر میز عکس ها رو بهم میدادیم و نگاه میکردیم و تو زنگ تفریح 1عکس مارادونا رو با چند تا عکس عوض میکردیم ، یادش بخیر از مدرسه بدو بدو برگشتیم خونه تا بازی ایران-کره رو که ایران 6-2 زد رو نگاه کنیم ،ایران استرالیا هم که اصلا فراموش نمیشه
، یاد اون روزی که کریم باقری رو تو شهر بازی ائل گلی دیدم هم بخیر که امضاشو تو مدرسه به همه نشون میدادم و شده بودم کانون توجه کلاس به خاطر همین امضاء

یاد دفترهای کاهی بخیر با اون رنگ عالیشون که وقتی با خودکار قرمز روش مینوشتیم قهوای دیده میشد یاد اون دفتر 100برگ و 200 برگ بخیر که بهترین دفترمون بودن و درسهای مهم رو روش مینوشتیم
 یاد نمره 2 تو درس املا هم بخیر که هیچ وقت  نفهمیدم چطوری تو 5،6 سطر نوشته 18 تا غلط نوشته بودم که 2 گرفتم  و یاد کاغذ دعوت اولیا و ورقه هامون بخیر که اوتقدر تاشون میکردیم تا کوچیک بشن و تو کیف و جیبمون قائم کنیم .


راستی یادتون نره  دخترا موشن مثل خرگوشن ، پسرا شیرن مثل شمشیرن


و این شعر تقدیم به بچه های دیروز
اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها شاد و خندان باز گرد
باز گرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسیهای درد و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لا اقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن
محمد علی حریری جهرمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد